منظر سوم؛ زنجیره و شبکهی ارزش
زنجیرهی ارزش
زنجیرهی ارزش (Value Chain) مجموعه عملیاتی است که در یک صنعت بهصورت زنجیرگونه انجام میگیرد تا به خلق ارزش منجر شود. بر پایهی دیدگاههای پیشین، هر سازمان یک جایگاه در زنجیرهی ارزش را به خود اختصاص میداد. در این جریان تأمینکنندگان ورودیها را مهیا میکنند، سازمان ارزش را به این ورودیها اضافه میکند و سپس آن را به عامل دیگری در زنجیره انتقال میدهد تا در پایان به صورت ارزش به مشتری برسد. اما اکنون در ابرشرکتها این زنجیره بهطور کامل در یک مجموعه واحد کنارهم قرار میگیرند.
شبکهی ارزش
شبکهی ارزش مجموعههای پیچیدهای از منابع فناوری و اجتماعی است. هدف چارچوب ایجاد بیشترین سود برای افراد مرتبط با شبکه ارزش است. این مجموعهها با ارتباط با همدیگر برای ایجاد محصولات عمومی یا ارزش اقتصادی کار میکنند. این ارزش بهعنوان دانش، ارزش مالی و دیگر ارزشهای ناملموس ظاهر میشود. شرکتها هر دوی شبکههای داخلی و خارجی ارزش را دارا هستند. وجه خارجی شبکه شامل مشتریان یا دریافتکنندگان، واسطهها، ذینفعان، مکملها، شبکههای نوآوری و تأمینکنندگان است. شبکههای ارزش داخلی بر فعالیتهای کلیدی، فرآیندها و ارتباطها مانند تکمیل درخواست، نوآوری و پشتیبانی مشتری تمرکز دارند. کریستنسن شبکهی ارزش را چنین تعریف میکند: زمینهای که در داخل آن یک شرکت مشخص میشود و به نیازهای مشتریان پاسخ میدهد، مشکلات را حل میکند، ورودیها را تأمین میکند، به رقبا واکنش نشان میدهد و برای سودآوری میکوشد. زمینه یک چارچوب برای تصمیمگیرندگان است که در این چارچوب تصمیمگیری کنند: آنها بهوسیلهٔ محصولات و خدمات با ارزش بیشتر برای مشتریان کنونی با استفاده از روابط موجود با تأمینکنندگان و سازمانها در جهت بهینهسازی ارزشهای شرکتها تلاش میکنند.
چارچوب ایجاد ارزش
این چارچوب شامل مؤلفههای زیر است:
- مجموعهای از مشتریان
- خدماتی برای استفاده تمام مشتریان، و امکان تعامل میان مشتریان
- سازمانهایی که خدمات را فراهم کنند.
- مجموعهای از قراردادها که که امکان دسترسی به خدمات را مهیا کند.
ارزشهای محسوس
تمام مبادلات کالاها، خدمات یا درآمد شامل تمام معاملات که دربرگیرنده قراردادها، فاکتورها، رسید درخواستها، درخواست برای طرحها، تأییدیهها و پرداختها بهعنوان ارزشهای محسوس در نظر گرفته میشوند. کالاها و خدماتی که ایجاد درآمد میکنند یا در قسمتی از خدمتی به کار گرفته میشوند نیز شامل ارزشهای محسوس میشوند.
ارزشهای نامحسوس
دو زیرگروه اصلی شامل ارزشهای نامحسوس میشوند: دانش و مزایا. دانش نامحسوس شامل اطلاعات استراتژیک، دانش برنامهریزی، دانش فرآیند، دانش فنی، طراحی مشترک و توسعه سیاسی میشود که از تولید کالاها و خدمات پشتیبانی میکنند.
شاخصهای ایجاد ارزش
مرکز نوآوری تجاری (CBI) پژوهشهایی دربارهی نقش موارد نامحسوس در ایجاد ارزش در یک شرکت مدرن انجام داد و مدلی جامع برای ایجاد ارزش در شرکتهای پیشرو توسعه داد که کاربران را برای سنجش اثر سرمایههای نامحسوس بر ارزش بازار یک شرکت توانا میسازد. در این تحقیق ۹ مورد از مهمترین شاخصهای غیرمالی که در ایجاد ارزش نقش مهمی دارند، تعیین شدند:
- نوآوری
- کیفیت
- ارتباطهای مشتری
- قابلیتهای مدیریت
- پیمانها
- فناوری
- ارزش نام تجاری
- ارتباطهای کارمندان
- موضوعهای جامعه و محیطی
این شاخصهای ایجاد ارزش میتوانند در ارزیابی کارایی سازمانها مورد استفاده قرار گیرند.
خلاقیت در مدیریت
از خلاقیت (Creativity) تعریفهای زیادی شده است. در اینجا برخی از تعاریف مهم را مورد بررسی قرار میدهیم:
- خلاقیت یعنی تلاش برای ایجاد یک تغییر هدفدار در توان اجتماعی یا اقتصادی سازمان
- خلاقیت به کارگیری تواناییهای ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید است
- خلاقیت یعنی توانایی پرورش یا به وجود آوردن یک انگاره یا اندیشه جدید در بحث مدیریت نظیر به وجود آوردن یک محصول جدید است
- خلاقیت عبارت است از طیکردن راهی تازه یا پیمودن یک راه طی شده قبلی به طرزی نوین.
الف – تعریف خلاقیت از دیدگاه روانشناسی
خلاقیت یکی از جنبههای اصلی تفکر یا اندیشیدن است . تفکر عبارت است از فرآیند بازآرایی یا تغییر اطلاعات و نمادهای کسب شده موجود در حافظه دراز مدت. بر این اساس، تفکر از جنبهای بر دونوع است: تفکر همگرا و تفکر واگرا.
تفکر همگرا
تفکر همگرا عبارت است از: فرآیند بازآرایی یا دوبارهسازی اطلاعات و نمادهای کسب شدهی موجود در حافظه دراز مدت.
تفکر واگرا
تفکر واگرا عبارت است از فرآیند ترکیب و نوآرایی اطلاعات و نمادهای کسب شدهی موجود در حافظه درازمدت،
خلاقیت
خلاقیت یعنی تفکر واگرا. براساس این تعریف خلاقیت ارتباط مستقیمی با قوهی تخیل یا توانایی تصویرسازی ذهنی دارد. این توانایی عبارت است از: فرآیند تشکیل تصویرهایی از پدیدههای ادراک شده در ذهن و خلاقیت عبارت است از: فرآیند یافتن راههای جدید برای انجام دادن بهتر کارها. خلاقیت یعنی توانایی ارائه راه حل جدید برای حل مسائل ;خلاقیت یعنی ارائه فکرها و طرحهای نوین برای تولیدات و خدمات جدید استمرار آن پس از غیبت آن پدیدهها.
ب – تعریف خلاقیت از دیدگاه سازمانی
خلاقیت یعنی ارائهی فکر و طرح نوین برای بهبود و ارتقای کمیت یا کیفیت فعالیتهای سازمان (مثلا افزایش بهرهوری، افزایش تولیدات یا خدمات، کاهش هزینهها، تولیدات یا خدمات از روش بهتر، تولیدات یا خدمات جدید و غیره). روبرت جی استرنبرگ و لیندا ای اوهارا (Robert J. Sternberg and Linda A. O’Hara) در بررسی های خود شش عامل را در خلاقیت افراد موثر دانسته اند:
- دانش: داشتن دانش پایهای در زمینهای محدود و کسب تجربه و تخصص در سالیان متمادی
- توانایی عقلانی: توانایی ارائهی ایدههای خلاق از طریق تعریف مجدد و برقراری ارتباطات جدید در مسائل
- سبک فکری: افراد خلاق عموماً در مقابل روش ارائه شده از طرف سازمان و مدیریت ارشد، سبک فکری ابداعی را بر میگزینند
- انگیزش: افراد خلاق عموماً برای به فعل درآوردن ایدههای خود برانگیخته میشوند
- شخصیت: افراد خلاق عموماً دارای ویژگیهای شخصیتی مانند مصر بودن، مقاوم بودن در مقابل فشارهای بیرونی و داخلی و نیز مقاوم بودن در مقابل وسوسه همرنگ جماعت شدن هستند.
- محیط: افراد خلاق فراین عموماً د در داخل محیطهای حمایتی بیشتر امکان ظهور مییابند.
این محققان مشخص کردند که عمدهترین دلیل عدم کارایی برنامههای آموزش خلاقیت تاکید صرف این برنامهها بر تفکر خلاق به عنوان یکی از شش منبع موثر در خلاقیت است. جایی که سایر عوامل نیز تاثیر بسزایی در موفقیت و شکست برنامههای آموزش خلاقیت ایفا میکنند. جورج اف نلر (George f Kneller) در کتاب هنروعلم خلاقیت برای خلاقیت مراحل چهارگانه: 1. آمادگی (Preparation)، 2. نهفتگی، 3. اشراق و 4. اثبات (Verification) را ذکر کرده است. از این دید، افراد خلاق ابتدا با مسئله یا یک فرصت آشنا شده و سپس از طریق جمعآوری اطلاعات با مسئله یا فرصت مورد نظر درگیر میشوند.
در مرحلهی بعد افراد خلاق روی مسئله تمرکز میکنند. در این مرحله فعالیت ملموسی مشاهده نمیشود و فرد سعی در نظمدادن تفکرات، اندیشهها، تجارب و زمینههای قبلی خود جهت نیل به یک ایده دارد. درگیری ذهنی عمیق فرد (خودآگاه و ناخودآگاه ) فراهم کردن فرصت (جهت تفکر بر مسئله) به خلق و ظهور ایدهای جدید و بدیع منجر میشود. در نهایت فرد خلاق در صدد برمیآید صلاحیت و پتانسیل ایدهی خویش را به اثبات برساند.
نوآوری
منظور از نوآوری، خلاقیت متجلی شده و به مرحلهی عمل رسیده است، به عبارت دیگر، نوآوری یعنی اندیشهی خلاق تحقق یافته. نوآوری همانا ارائه محصول، فرآیند و خدمات جدید به بازار است. نوآوری به کارگیری تواناییهای ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید است.
خلاقیت و نوآوری چگونه با هم مرتبط شدهاند؟
خلاقیت به طور عام یعنی توانایی ترکیب اندیشهها به شیوهای منحصر به فرد یا ایجاد ارتباطی غیرمعمول بین اندیشهها. یک سازمان که مشوق نوآوری است، سازمانی است که دیدگاههای ناشناخته به مسائل یا راهحلهای منحصر برای حل مسائل را ارتقا میدهد. .نو آوری فرآیند کسب اندیشهای خلاق و تبدیل آن به محصول و خدمت و یا یک روش عملیاتی مفید است. سه مجموعه از متغیرها وجود دارند که میتوانند نوآوری را ایجاد کنند. آنها به 1. ساختار سازمانی، 2. فرهنگ و 3. توانایی منابع انسانی مربوط میشوند.
چگونه متغیرهای ساختاری بر نوآوری اثر میگذارند؟
بر اساس پژوهشهای گسترده، با توجه به متغیرهای ساختاری میتوانیم سه گزاره را بیان کنیم.
اول) اینکه ساختارهای مکانیکی اثری مثبت بر نوآوری دارند؛ زیرا که تخصص کاری آنها پایینتر است، قوانین کمتری دارند و عدم تمرکز در آنها بیشتر از ساختارهای مکانیکی است. همچنین انعطافپذیری، قدرت انطباق و بارورکردن را که پذیرش نوآوریها را آسانتر میکند، بیشتر میکنند.
دوم) اینکه دسترسی آسان به منابع فراوان عامل کلیدی نوآوری است. فراوانی منابع به مدیران این توانایی را میدهد که بتوانند برای نوآوری هزینه کرده و شکستها را بپذیرند.
سوم) ارتباط بین واحدها با تسریع در کنش متقابل خطوط سازمانی به شکستن سـدهای احتمالی در برابر نوآوری یـاری میرساند. البته هیچ یک از این سه متغیر نمیتواند وجود داشته باشد مگر اینکه مدیران ارشد به این سه عامل متعهد باشند.
چگونه فرهنگ سازمانی بر نوآوری اثر میگذارد؟
سازمانهای نوآور فرهنگی مشابه دارند. آنها تجربهکردن را تشویق میکنند. آنها هم به موفقیتها و هم به شکستها پاداش میدهند. آنها از اشتباهات تجربه کسب میکنند. یک فرهنگ نوآور دارای هفت ویزگی زیر است:
- پذیرش ابهام
- شکیبایی در امور غیر عملی
- کنترلهای بیرونی کم
- بردباری در مخاطره
- شکیبایی در برخوردها
- تاکید بر نتایج تا بر وسایل
- تاکید بر نظام باز حکمرانی
کدام متغیرهای منابع انسانی بر نوآوری اثر میگذارند؟
در مقوله منابع انسانی در مییابیم که سازمانهای نوآور فعالانه آموزش و توسعهی دانش اعضای خود را آنطور که روز آمد باشد تشویق میکنند. امنیت شغلی در سطح عالی برای کارکنان خود فراهم میآورند تا ترس از اخراج به خاطر اشتباه را کاهش دهند و به افراد جرأت میدهند که تغییرپذیر باشند.
زمانی که اندیشهای جدید تکامل مییابد پیشتازان تغییر فعالانه و با شوروشوق اندیشه را تعالی میبخشند و آن را حمایت میکنند. بر مشکلات چیره میشوند و اطمینان میدهند که نوآوری به مرحله اجرا در خواهد آمد.
ویژگیهای افراد خلاق
روانشناسان سعی داشتهاند تا مشخصات افرادی که دارای سطح بالایی از خلاقیت هستند مشخص کنند، برخی از دانشمندان عوامل زیر را برای افراد خلاق بیان داشته است:
۱ – سلامت روانی و ادراکی: توانایی ایجاد تعداد زیادی ایده به طور سریع.
۲ – انعطافپذیری ادراک: توانایی دست کشیدن از یک قاعده و چارچوب ذهنی
۳ – ابتکار: توانایی در ایجاد و ارائه پیشنهادهای جدید
۴ – ترجیحدادن پیچیدگی نسبت به سادگی: توجهکردن و درنظرگرفتن چالشهای جدید مسائل پیچیده
۵ – استقلال رأی و داوری: متفاوت بودن از همکاران در ارائهی نظرات و اندیشههای نو.
عدهای دیگر ویژگیهای افراد خلاق را به صورت زیر دستهبندی میکنند:
۱ – خصوصیات ذهنی: کنجکاوی، دادن ایدههای زیاد دربارهی یک مسئله، ارائهی ایدههای غیرعادی، توجه جدی به جزئیات، دقت و حساسیت نسبت به محیط به خصوص به نکاتی که درنظر دیگران عادی به شمار میروند، روحیهی انتقادی، علاقهی وافر به آزمایش کردن و تجربه، نگرش مثبت نسبت به نوآفرینی.
۲ – خصوصیات عاطفی: آرامش و آسودگی خیال، شوخطبعی، علاقه به سادگی و بیتکلفی در نوع لباس و جنبههای گوناگون زندگی، دلگرمی و امید به آینده، توانایی برقراری ارتباط عمیق و صمیمانه با دیگران، اعتماد به نفس و احترام به خود، شهامت و توانایی انتقاد سازنده.
۳ – خصوصیات اجتماعی: پیش قدمی در قبول و رویارویی با مسائل، مسئولیتپذیری و توانایی سازمان دادن به فعالیتهای گوناگون، قدرت جلب حس اعتماد و اطمینان دیگران.
گسترش و سرعت تغییرات در سراسر جهان باعث شده که خلاقیت بیش از پیش اهمیت یابد. کشورها فقط با ابتکار و نوآوری میتوانند خود را با شرایط جدید وفق داده و همگام با دگرگونیها به پیش روند. بدیهی است در دنیای پیچیدهی کنونی، سازمانهایی در رقابت با سایرین موفقترند که بتوانند از فرصتهای پیشرو به بهترین نحو استفاده کنند؛ و این امر جز با افزایش خلاقیت و نوآوری امکانپذیر نیست.
از مهمترین راهکارهای ایجاد و افزایش خلاقیت در کارکنان که باید توسط مدیران به کار بسته شود، افزایش انگیزش در میان کارکنان است، انتصاب متناسب افراد با تخصص آنها و عدم اجبار شغل نامناسب به افراد، ایجاد هماهنگی مناسب با کارکنان، دادن آزادی عمل و تفویض اختیار نیز از عوامل افزایش انگیزش درونی به شمار میروند.
همچنین در اختیار قرار دادن منابع مهمی چون زمان و تخصیص منابع مالی نیز انگیزش را در افراد افزایش میدهد. ایجاد گروههای کاری و حمایت متقابل اعضای گروه و نیز ترکیب اندیشههای متفاوت میتواند اشتیاق افراد را به کار و دستیابی به هدف افزایش داده و در نتیجه تجربیات و مهارتهای تفکر خلاق را ارتقا میبخشد. پاداش و تشویق، ارتقای شغلی، اعتنا و اعتماد، عدم ارزیابیهای بیمورد و وقتگیر و ایجاد فضای کاری آرام و بدون ترس و بیم، حمایت سازمانی، تقویت همکاریهای متقابل و احساس هدف مشترک بین کارکنان و مدیران و ایجاد جذابیت کاری برای کارکنان، همه از جمله عوامل مهمی هستند که مدیران با تأثیر بر آنها و نیز اثرگذاری بر روی دو مؤلفه دیگر یعنی تخصص و تفکر خلاق، میتوانند به ارتقا و پیشرفت سازمان خود و در نتیجه ترقی جامعه کمک کنند.
توانایی تحلیل
توانایی تحلیلی به مهارتهایی اشاره دارد که برای ادغام دانشی که فرد در یک کل منسجم دارد لازم است. بنابراین، درحالیکه خلاقیت به تفکر متفاوت مربوط میشود؛ یعنی ارائهی ایدههایی خارج از عرف، توانایی تحلیلی به تفکر همگرا مربوط میشود؛ یعنی ارتباط بخشهای متعددی از تفکر فرد و ادغام آنها در یک کل منسجم. ذهنیت یکپارچه میتواند یک مشکل پیچیدهی تجاری را به بخشهای قابل مدیریت آن تجزیه کرده و متغیرها و سوالات مهم را شناسایی کند. آنها این کار را ابتدا با نگاهکردن به تصویر بزرگ انجام میدهند که شامل یک نمای کلی از همه موضوعات درگیر است و سپس بر روی موضوعاتی که مربوط به مشکل مورد نظر هستند تمرکز میکنند.
طبقهبندی مدیران بر اساس خلاقیت و قدرت تحلیل
طبیعتاً همهی مدیران دارای نبوغ خلاقیت و توانایی تحلیل عمیق نیستند. در عوض آنها در این دو بعد متفاوت هستند که منجر به طبقهبندی انواع مدیران میشود که در زیر توضیح داده شده است:
- تازهکار یا مبتدی: افراد تازهکار هم خلاقیت و هم توانایی تحلیلی پایینی دارند به منظور توسعهی استراتژیهای نوآورانه و در عین حال صحیح آنها باید تواناییهای خود را در امتداد ابعاد خلاقیت و توانایی تحلیلی گسترش دهند. باید توجه داشته باشید که افراد تازهکار که در این زمینه به آنها اشاره میشود، نباید با تازهکارهایی که تازه وارد یک شرکت شدهاند اشتباه گرفته شوند.
2- نظری یا تئوریک: نوع دوم تازه کار ممکن است تجربیات مختلفی داشته باشد و قبل از پیوستن به شرکت مهارتهای تحلیلی خود را تقویت کرده باشد. بنابراین آنها در حال حاضر دارای مهارتها و دانش برای تبدیلشدن به یک کاتالیزور برای تغییر هستند. بااینحال در طبقه بندی پیشنهادی تازه کار این مهارتها و دانش را ندارد.
نظریها با سطح عظیمی از انرژی خلاق و در عین حال توانایی تحلیلی کمی مشخص میشوند. آنها در طول زندگی و حرفه خود ایدههای مختلفی را جمعآوری کردهاند و به طور مداوم ایدههای جدیدی را توسعه میدهند. آنها طرز فکر بسیار متفاوتی دارند با این حال، از آنجایی که آنها قادر به ادغام بسیاری از ایدههای مختلف و ارزیابی آنها با استفاده از استدلال ساختاریافته و منطقی نیستند تلاشهای آنها اغلب به هرجومرج ختم شده و اغلب پیش از موعد رها میشود.
3- مجریان کارآمد: دارای ویژگیهای متضاد با بیننده هستند. درحالیکه آنها توانایی توسعهی ایدههای خلاقانه جدید را ندارند، تواناییهای تحلیلی قوی دارند این در روشی که آنها تحلیلهای کیفیوکمی را با دقت و عمق انجام میدهند، منعکس میشود.
4- کاتالیزورهای تغییر: کاتالیزورهای تغییر ویژگیهای مثبت فرد نظری و کارآمد را با هم ترکیب میکنند. بنابراین، آنها دارای سطوح بالایی از خلاقیت و توانایی تجزیه و تحلیل هستند. آنها میدانند که تدوین استراتژی چیزی بیش از خردکردن اعداد و امید به اینکه چیزی به دست بیاید که ایجاد ارزش و مزیت رقابتی را تضمین میکند، نیست. آنها همچنین میدانند که ایدهها به تنهایی برای ایجاد یک تجارت پایدار و سودآور کافی نیستند. در عوض از نظر آنها تدوین استراتژی ترکیبی از خلاقیت و تحلیل است. این تیپهای مدیر با تعدادی ویژگی متضاد مشخص میشوند که به طور مؤثر در یک شخص متحد میشوند. کاتالیزورهای تغییر این توانایی را دارند که:
- بین تخیل و خیال و یک حس ریشهدار واقعیت جایگزین کنند.
- در زمانهای خاص بسیار بازیگوش باشند اما در عرض چند دقیقه به سبک کاری بسیار منظم بازگردند.
- تغییر کنند! به سرعت از باز بودن جایی که آنها از نزدیک با دیگران کار میکنند. به بسته شدن جایی که خود را منزوی میکنند تا جزئیات تفکر خود را بررسی کنند.
دیدگاهها (1)
محمد میرزایی 24 خرداد 1403 - 8:45 بعد از ظهر
تحلیل جالبی بود. با تشکر